جدول جو
جدول جو

معنی مانور دادن - جستجوی لغت در جدول جو

مانور دادن
للمناورة
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به عربی
مانور دادن
Maneuver
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
مانور دادن
manœuvrer
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
مانور دادن
manövrieren
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به آلمانی
مانور دادن
操縦する
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مانور دادن
manewrować
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به لهستانی
مانور دادن
маневрировать
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به روسی
مانور دادن
маневрувати
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
مانور دادن
manoeuvreren
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به هلندی
مانور دادن
چالاکی سے حرکت کرنا
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به اردو
مانور دادن
บังคับ
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به تایلندی
مانور دادن
לתמרן
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به عبری
مانور دادن
操控
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به چینی
مانور دادن
maniobrar
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مانور دادن
kuhamasisha
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
مانور دادن
조종하다
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به کره ای
مانور دادن
manobrar
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
مانور دادن
bermanuver
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
مانور دادن
চালনা করা
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به بنگالی
مانور دادن
चाल चलना
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به هندی
مانور دادن
manovrare
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
مانور دادن
manevra yapmak
تصویری از مانور دادن
تصویر مانور دادن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ یَ بُ دَ)
عبور دادن. گذراندن. گذردادن
لغت نامه دهخدا
(رِ لَ کَ دَ)
کنایه از ضعیف کردن غریزۀ جنسی:
ز مغز دشمن کافور داده گردون را
که روز صلح نگردد به فتنه آبستن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نور دادن
تصویر نور دادن
شید دادن: در رخشگری
فرهنگ لغت هوشیار
کاپور دادن، از مردی انداختن ناکنا کردن اعطای کافور بکسی، خورانیدن کافور، ضعیف کرده غریزه جنسی: (ز مغز دشمن کافور داده گردون را که روز صلح نگردد بفتنه آبستن) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار